__________________________________________________________________________
روشن ترین تفسیر خدا
رضا اسماعیلی
ضريح تو را تشنهام
ضريح غربت پوش تو را
اي هشتمين طلوع مُعطر
اي كهكشان غريب!
آن روز كه چشمان خورشيدي تو
از مدينة اشراق طلوع كرد(1)
بر جان ظلمت، رعشههاي مرگ نازل شد
و حجم مُتوحش وحشت
از طنين عطسة افشاگر آتشفشاني مُهاجر
متلاشي شد.
از بارش «خِرَد تبسّم» تو
همة دشتهاي مجهول نابينا
در شطي از بيداري شفاف شناور شدند
و به تكلم بصيرت، لب گشودند
و در جنگلهاي آن سوي «تفكر»
شكوفههاي ادراك، بر شاخههاي بينايي
«معرفت» را جوانه زدند.
طلوع مُعطر تو
بشارت روشن ايمان بود
كه نگين «حسبيالله» را(2)
بر تارك انگشتري عصمت نقش ميبست
و صد و بيست و چهار هزار ستارة مبعوث را
در آسمان نبوت
به نور افشاني دوباره فرا ميخواند
از همينرو،
در فرداي انتشار نوراني تو
هفتمين جغد تزوير(3)
به پروازي منحوس بال و پر گشود
تا شکوفایی شاخههاي آسمان قامت تو را
در شبيخون شب نغمههاي شوم خويش
پرپر كند.
اما، اين پرواز تاريك
جز ساية سرنگوني يك توهُم نبود
كه دلقكوار
بر تخت پوسيدة اقتدار
جُلوس ميكرد!
*****
اي صراحت نوراني!
افسوس كه خوابهاي دسيسه
بين ما و بيداري دستان سبز تو
«مصلحت» را
حصار كشيدند
و طراوت تو ـ آنگونه كه بايد ـ
بر سطح عطشناك جان ما نتابيد
و ما همچنان
در ابهام ساكن مُرداب «عافيّت»
تكاپو را، راكد مانديم
و «دريا شدن» را ـ در گورستان ناگزيري ـ
به خاك فراموشي سپرديم.
اي كرامت نامكشوف!
دريغ و صد دريغ، كه قداره بندان اقتدار
بر گسترة معنويت تو
گرد احتكار پاشيدند
و طلوع سخاوتمند كرامات تو را
به تاراج حسادتي بخيل وانهادند
در آن روزهاي مظنون
اگر گرگها
لاشة توطئه را به دندان نميگرفتند
شايد امروز
ريشههاي غيور تو در ما
بيش از اين تكثير شده بود
و ما بيش از اين
از جنس اصالت تو بوديم
ولي افسوس كه عنكبوتهاي برزخي قدرت
بر گرداگرد هالة نوراني تو
تارهاي ظلمت تنيدند
و شب كوران سپيدهخوار
ستارگان درخشان آسمان تو را بلعيدند
و تبرهاي مُشرك
شاخههاي يكتاپرست روشنايي تو را
گردن زدند
و بيتو، رستگاري يتيم شد
و هدايت، سياهپوش.
و اين عجيب نيست كه تو
در فهم گَنههاي متعفّن عافيت نميگُنجي
چرا كه هاضمة ادراك اين حشرات موذي
جز براي كشيدن خُرناسههاي «دنياطلبي»
به كاري نميآيد.
اي موذّن معرفت!
راهزنان هدايت، تو را كه حقيقتي عُرياني
بارها و بارها از ما ربودهاند
و ما بارها و بارها
بيتو، شكستهايم
و ققنوسوار ـ در آتش فراق ـ
به خاكستر نشسته.
اي قصيدة پارسايي!
روزي، در كوچههاي شبزدة نيشابور
تو را ديدم
كه از مأذنههاي بينيازي
وارستگي را اذان ميگفتي
و جهان دمادم
بر تنپوش سادگيات ريشخند ميباريد
و تو چهار فصل تعلق را
به چهار تكبير ميراندي
آري، تو همرنگ دنيا نبودي
دنيا سماجتي پُر مُدعا بود
كه مُدام بر تو ميپيچيد
و تو، متانتي فروتن بودي
كه مُدام، از دنيا ميگريختي
تو از خطوط پيشاني دنيا
تقدير بياعتباري را خوانده بودي
و دنيا در نگاه تو
نقطهاي به مصداق «هيچ» بود.
تو دنيا را نميانباشتي
به «هيچ» ميانگاشتي.
و من نيك ميدانم كه شيطان
با همدستي «تهديد»
تو را در شب شبيخون شمشير
و در بارش بيامان نيزههاي عناد
بر كُرسي خلافتي سرابكردار نشاند(4)
و سرانجام نيز
دستهاي محافظهكار مصلحت
تو را در كوچههاي بنبست «طوس»
به سالوسي اهريمني
بيترحم از ما ربودند(5)
و يا كريمهاي سوگوار دل ما را
در قفسهاي وحشت
به كركسهاي تازيانه تعارف كردند
و ما بيتو، چه تنها مانديم.
***
اي منظومة هدايت!
بيتو، امّا . . .
هستي، سيّارة سرگردان تهيدستي است
كه برگرداگرد عبث
نافرجامي را ميچرخد
و در تاريكستان وحشت
با آروارههاي هراس، جويده ميشود.
بي تو
زندگي تسلسل ناخودآگاهي است
كه در يلداييترين شب نااميدي
«مرگ» را به خواب ميرود
و در حضيض فتنهخيز سرابي حجيم
سايهوار گُم ميشود.
بيتو، در كوچههاي آفرينش
جاي پاي عشق را
افعيهاي هفتسر خصومت ميبلعند.
بيتو، آسمان
بر سر پرواز آوار ميشود
بيتو از ابر، عطش ميبارد
بيتو از زمين، خنجر ميرويد
بيتو در بهار، انجماد ريشه ميكند
بيتو از لبها، زهرخند ميچكد
بيتو در دلها، تظاهر لانه ميكند
و بيتو، من ـ در بطن ناكامي ـ
زنده به گور ميشوم.
اما . . .
ما «بيتو بودن» را
هرگز بر پيشاني باور داغ نخواهيم زد
كه ما هنوز، از عطر حضور تو سرشاريم
در ما پنجرهاي است كه تو
از آن سوي رستاخيز بر آن ميوزي
در ما پنجرهاي است كه هر صبح و شام
گلدستة زيارت تو را تبسُم ميكند
و بر ضريح حضور تو ـ خودآگاهي راـ
دخيل ميبندد
و تو در هر بامداد
در چشمان انتظار اين پنجره
نور ميريزي.
در ما پنجرهاي است به گُستردگي آسمان تو
كه كبوتران اخلاص ما
از لبان مناجات اين پنجره
در آبي مُوقر آسمان تو
ـ به گُلگشت ارادت ـ
بال و پر ميگشايند.
*****
اي اعتدال معنويت!
اي معنويت معتدل!
ما مُريد چشمان عرفاني توييم
و مسلمان اشارتهاي پيشاني تو
ما در سايهسار گيسوان پريشان تو
«وحدت» را اجتماع ميكنيم
و در محراب مهرباني تو
دوست داشتن را
قامت ميبنديم.
ما بر شانههاي صبوري تو
«مصيبت» را راه ميرويم
و با شيريني لبخند تو
همزباني را جشن ميگيريم
و با حنجرة فصاحت تو
يگانگي را، تسبيح ميگوييم.
اي خوب!
اگر چشمان خورشيدي تو بر ما نميتابيد
ساقههاي خاكي ما تا خدا قد ميكشيد
و ما در آوار سايهها ميپوسيديم.
بدون «انشراح صدر» تو
هرگز ما به اكتشاف نور
لايههاي ظلمت را نميشكافتيم
و «ادامه» را نميپرسيديم
بدون تو، ما سنگ ميمانديم
و در اعصار بُتنشيني
بر قنديلهاي جهل ـ ناتمام ـ حلق آويز ميشديم.
آب و هواي «شرح صدر» تو
ما را تا بيمرزي خدا گسترده است
و خدايي كه ما ميپرستيم
از جنس چشمان بالغ توست
كه تو خود
خدا را روشنترين تفسيري.
*****
اي آفتاب معنوي!
در اين فصل بشارت
كه ما تنفس زلال تو را
به همة باغهاي بلاغت ابلاغ كردهايم
بر ما بتاب
اي درياترين!
طراوت را در گوش ما تلاوت كن
كه ما عُمريست
در بيابان خارهاي «عطش جوشن» ابتلاء
«رياضت» را دويدهايم
و اكنون
به تفرج گُلدستة تو ميآييم
تا گلبوتههاي بيعت را
در چشمان ضريح تو بكاريم.
ما به همراه گلهاي از آهوان پاي در بند نجابت(6)
كه گردنبند ضمانت تو را برگردن دارند
به زيارت بوي خوش تو ميآييم
تا زير باران طهارت تو
تنپوش معصيّت را به آب عرياني دراندازيم
و دلمان را
براي كبوتران حَرمات دانه بپاشيم.
اي كرامت بيكران!
اكنون كه ريشههاي نياز ما
از زمين اجابت تو آب ميخورد
به هنگام رويش سهمناك آن هنگامة شگرف
ـ آن واقعة محتوم ـ
دستهاي پليد دالانهاي دوزخي شيطان را
از حجم سپيد معصوميت ما كوتاه كن
و ما را كه هنوز هم، همان «لوح ساده»ايم(7)
در سرگرداني لحظههاي برزخي دنيا
و در اين اوج خستگي
به حقِ دلشكستگي درياب!
پانوشتها:
1 - امام رضا (ع) به سال 148 ه . ق در مدينه ديده به جهان گشود.
2 - «حسبيالله» به روايتي نقش نگين انگشتري امام رضا (ع) بوده است.
3 - منظور «مأمون» فرزند «هارون» هفتمين خليفه عباسي است.
4 - به شهادت تاريخ، حضرت امام رضا (ع) بر اثر تهديدهاي مُكرر مأمون و به حُكم ضرورت و مصلحت به ولايتعهدي تن در داد.
5 - تاريخ وفات امام رضا (ع) بنا به گفته مورخان و علماي بزرگ، سال 203 هجري در طوس بوده است.
6 - اشاره به داستان معروف «ضامن آهو» است.
7 - اشاره به اين بيت از حافظ است:
«گفتي كه حافظ اين همه رنگ و خيال چيست؟
نقش غلط مبين كه همين لوح سادهايم»
سلام بر عاشورا...
ما را در سایت سلام بر عاشورا دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 5farhankhosseini0 بازدید : 255 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 10:28