گروه ادب: بیستم ذیالحجه، سالروز میلاد امام موسی کاظم(ع)، فرصت مغتنمی است تا شاعران آئینی، عرض ادب شاعرانه خود را به محضر آن امام همام تقدیم کنند.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، بیستم ذیالحجه مصادف با ۲۰ شهریورماه میلاد امام هفتم شیعیان، موسی کاظم(ع) است، شاعران بسیاری در این باره شعرهایی را سروده و به آستان آن ائمه معصوم(ع) تقدیم کردهاند و هر یک از زاویهای سعی کردهاند ارادت خود را ابراز کنند.
رضا اسماعیلی در مدح امام هفتم شیعیان، لقب کاظم را در شعرش مورد توجه قرار داده و به سیره عملی وی پرداخته است.
وارث مُلک تبسم، کاظم است
عشق عالمتاب هفتم، کاظم است
آفرینش، سوره ای از مهر او
بر لب هستی، تبسم کاظم است
مُصحف اخلاص و قاموس یقین
بحر عرفان را تلاطم، کاظم است
مُقتدای آسمان مردان سبز
قبله آیینه مردم، کاظم است
ترجُمان وحدت دلهای ما
تابش مِهر تفاهم، کاظم است
مِی پرستان! وقت سرمستی رسید
در میستان هفتمین خُم، کاظم است
آسمان! تبریک، فصل هفتم است
مِهر عالمتاب هفتم، کاظم است
ژولیده نیشابوری نیز به ولادت امام موسی کاظم(ع) پرداخته است، که در ادامه این شعر با عنوان «عرش برین» آمده و اوصاف آن حضرت را مورد توجه قرار داده است؛
مژده اى دل که به ما تاج سرى داد خدا
شب ما سوته دلان را سحرى داد خدا
سجده شکر به جا آر که از رحمت خویش
تیر جانسوز دعا را اثرى داد خدا
شجرطیبه گلشن طاها را باز
هم ثمر داده و هم برگ و برى داد خدا
تا که اسلام قوى گردد و الحاد ضعیف
صدف بحر ولا را گهرى داد خدا
اى صبا فاطمه را مژده بده کز ره لطف
صادق آل نبى را پسرى داد خدا
ملک از کنگره عرش برین مژده دهد
که به ما ناجى نیک و سیرى داد خدا
بهر آزادى ابناء بشر بار دگر
به بشر رهبر فریادگرى داد خدا
تا کند زیر و زبر کاخ ستم را اى دل
مژده آیت فتح و ظفرى داد خدا
تا به پرواز در آید به جهان طایر فکر
امشب از شوق و شعف بال و پرى داد خدا
شادمانم من ژولیده که از رحمت خود
به من بىهنر امشب هنرى داد خدا
عبدالمجید فرائی شاعر آئینیسرا و پیشکسوت شهر ری، «باب المراد» را عنوان شعر خود برگزیده است.
عرش و فرش از نفخه میلاد تو
شادمانند و غزلخوان، مست مست
موسی کاظم(ع) تویی الهامبخش
ورنه طبع شعر شاعر، میگسست
امتحان کردم، تمام عمر خویش
با شما پیوسته خوبی، هر چه هست
چون شما، باب المرادم بودهاید
هر چه فرمودید، بر جان مینشست
عهد بستم، با شما خوبان عشق
معترف هستم، من از، روز الست
امیر ایزدی همدانی، شاعر دیگری است که به سیره امام موسی کاظم(ع) اشاره کرده و طواف مرقد آن حضرت را لذتبخش دانسته است؛
هر آنکه بر دلِ خود مُهرِ مِهرِ عترت داشت
قرین لطفِ خدا بود و بس سعادت داشت
ولای آل محمد، رهِ نجات بُوَد
هر آنکه داشت ولایت، اجلّ نعمت داشت
سفینههای نجاتند و رهنمای بشر
که هر کدام به کف، مشعل هدایت داشت
چگونه وصف کنم خاندان پاکی را
که با گواهی دار، مدال عصمت داشت
خدا ستوده به قرآن و گفته مدحتشان
بیان نموده که این دودمان، طهارت داشت
بر آستانه ایشان، نهاده سر، خورشید
خوشا کسی که بر این در، سرِ ارادت داشت
من و محبت این خاندان! خدا را شکر
که مهرشان ز ازل در دلم اقامت داشت
دلم دوباره هوایی کاظمین شده
که آن دیار، مرا رنگ و بوی جنت داشت
با یاد بارگهی که ربوده دل از عرش
به یاد آن حرمی که به بر، دو حجت داشت
دو نورِ دیده، دو دریای بیکرانِ کرم
دو گل، که برگ و بر از گلشن رسالت داشت
به کاظمینِ جوادین، شهره گردیدند
طوافِ مرقدِ ایشان چقدر لذت داشت!
دلم به سینه تپد با ولای آن سرور
که از صفای وجودش، جهان طراوت داشت
امام موسی جعفر، ولیّ جنّ و بشر
عزیز صادق و هر گفتهاش صداقت داشت
به یک پیام، رُباید ز بشر حافی دل
ز بس که در سخنش نورِ معنویت داشت
فرو برنده خشم است و روحِ بخشایش
به دشمنانِ قسم خورده هم عطوفت داشت
امام مفترض الطاعتی که در هر حال
به خاک بندگی حق، سر اطاعت داشت
کسی که سجده طولانیاش به خلوت شب
به سجدههای علی ولی، شباهت داشت
نماز، محو خضوع و خشوع او میگشت
گهِ نماز، ز خود تا خدای، هجرت داشت
به یک اشاره خود، نقش پرده را جان داد
به شیر پردهنشین، حضرتش ولایت داشت
بداد حکم که حمله به ساحری آرد
که بر امامِ زمانش، سرِ اهانت داشت
درید شیر، تنِ ساحری، نمک به حرام
که پشت کرده به خورشید و رو به ظلمت داشت
خلیفه دید چو این صحنه، رنگِ رخ را باخت
چو بید، لرزه بر اندامِ خود ز وحشت داشت
ز عجز گفت بدان مقتدای آزاده
الا! که بخشش و عفوت به دهر شهرت داشت
بگو به شیر، پس آرَد دوباره ساحر را
اگر چه در بَرِتان قصد بر جسارت داشت
امام گفت به هارون: اگر عصای کلیم
که اژدها شد و اعجاز را دلالت داشت
هر آنچه خورد از آثار سِحر، پس میداد
بر این قضیه، همین شیر نیز، رخصت داشت
شکسته سحرِ دو فرعون از دو موسی شد
که هر کدام فزون از عدد، فضیلت داشت
فدای موسی کاظم، تمامِ هستیِ من
که با چنین جبروتی، هزار محنت داشت
به جور گشت جدا از حریمِ پیغمبر
ز ظلمِ خصم، به جدش بسی شکایت داشت
ز خانواده و یارانِ خود جدا افتاد
مکان به قعر سیه چال، از عداوت داشت
شکنجههای فراوان کشید در زندان
به ساق پاش ز زنجیر کین، جراحت داشت
ز فرط ظلمت زندان و ظلم زندانبان
ز پیشگاه خدا، خواهش شهادت داشت
هزار حیف که مسموم شد ز زهر ستم
دلی شکسته ز بیدادها، به غربت داشت
اگرچه وقت شهادت، غریب و بی کس بود
به سمتِ شهر مدینه، نگاهِ حسرت داشت
پس از شهادتِ او ریخت گل به روی تنش
اگرچه بسته به زنجیر بود، حرمت داشت
هزار شکر، سلیمان بر او کفن آوَرد
زمانِ دفن به همراه خود جماعت داشت
هزار شکر، تنش زیر سم اسب نرفت
نه ساربان پلیدی، خیال غارت داشت
فدای آنکه شکستند استخوانهایش
«هزارونهصد و پنجاه و یک» جراحت داشت
به صبح روز قیامت، گواه من باشید
که «ایزدی» ز فلان و فلان، برائت داشت
سلام بر عاشورا...
ما را در سایت سلام بر عاشورا دنبال می کنید
برچسب : ولادت,کاظمع,آئینی, نویسنده : 5farhankhosseini0 بازدید : 282 تاريخ : چهارشنبه 29 شهريور 1396 ساعت: 15:48